دنیای بی وفا
تا مقصد عشاق رهی دور و دراز است
یک منزل از آن بادیه عشق مجاز است
در عشق اگر بادیهای چند کنی طی
بینی که در این ره چه نشیب و چه فراز است
صد بلعجبی هست همه لازمه عشق
از جمله یکی قصه محمود و ایاز است
عشق است که سر در قدم ناز نهاده
حسن است که میگردد و جویای نیاز است
این زاغ عجب چیست که کبک دریش را
رنگینی منقار ز خون دل باز است
این مهرهی مومی که دل ماست چه تابد
با برق جنون کاتش یاقوت گداز است
وحشی تو برون ماندهای از سعی کم خویش
ور نه در مقصود به روی همه باز است
نوشته شده در سه شنبه 90/1/23ساعت
2:53 عصر توسط مسافر نظرات ( ) |
Design By : Pars Skin |